نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد



 

طی سالها، انواع روشهای آموزشی مطالعات اجتماعی به خردسالان را در مدارس به کار گرفته‌اند. در اوایل قرن اخیر تاریخ و جغرافی بطور جدا به کودکان تدریس می‌شد. بعد از مدت زمانی با تلفیق هر دو، درس واحدی بنام مطالعات اجتماعی به وجود آمد. از آنجا که دبستان را مکانی برای تدریس خواندن، نوشتن و حساب کردن می‌دانستند، تاریخ و جغرافی را اغلب برای سنین بالاتر در نظر می‌گرفتند. تاریخ قدیم را به خردسالان و تاریخ جدید را به اطفال مسنّتر می‌آموختند. بر اساس روان شناسی «استنلی هال» (G. Stanley Hall) رشد فکری کودک خردسال با رشد فکری تمامی تبارش هماهنگ تلقی شده است. از زمانی که بشر «ساده‌ترین» مراحل زندگی را می‌گذراند، به دلیل شباهت فوق العاده کودک خردسال و افکار او به انسان دوران بسیار کهن، فراگیری دور ماقبل تاریخ و تاریخ باستان برای کودک مناسبترین آموزش شناخته می‌شد. او می‌توانست همراه رشد جسم و مغز خود، پدیده‌های پیچیده‌تر اجتماعی را، نظیر آنچه در زندگی عصر خود می‌دید، بیاموزد.
به دلیل چنین برداشتی از برنامه‌های آموزشی، از کودک می‌خواستند جنبه‌هایی از رفتار بشری را بیاموزد که با دنیای آشنای او بیشترین فاصله و تفاوت را دارد. این روش، به رغم داشتن ارتباط منطقی با محتوای درس و کودک، به دلیل حرکت معکوس و خلاف جهت یادگیری و رشد کودک، بتدریج منسوخ شد.
علاوه بر آنچه گذشت، تاریخ و جغرافی را بخش بسیار محدودی از آموزشی مطالعات اجتماعی دانستند. پیوستگی و کاربرد دانش برای مدارس مهم شناخته شد. مربّیان تعلیم و تربیت نیز از ملموس بودن ماهیت آموزش خردسالان آگاه شدند. در نتیجه، تسلسل آموزش جهتی معکوس یافت. عناصر دنیای پیرامون کودک خردسال را اساس آموزش مطالعات اجتماعی قرار دادند و آنچه را که مربوط به زمانها و مکانهای بعید می‌شد برای کودکان بزرگتر مناسب دانستند. همگام با رشد کودکان، زمینه‌های مشابهی از فعّالیّتهای انسانی، در قالب مفاهیم گسترده‌تری از انسانیت می‌توانست موضوع تدریس قرار گیرد. چنین برداشتی از مطالعات اجتماعی سبب رشد روش «اینجا و اکنون» در آموزش خردسالان شد و از آن طریق نزدیکترین عرصه فعّالیّت انسان مورد توجّه قرار گرفت. در این روش کودکان خردسال می‌بایست محیط پیرامون خویش را مبنای یادگیری قرار دهند. باتجزیه و تحلیل اعمالی که کودک مشاهده می‌کرد و ارتباط محیط با تجربه‌های زندگی روزمره‌اش، درک او از مطالعات اجتماعی بتدریج افزایش می‌یافت. محیط خانه، مدرسه و همسایگان، به منزله آزمایشگاه علوم اجتماعی به کودکان آموزش می‌داد. کودکان خردسال قادر بودند، همگام با برخی از رفتارهای جامعه شناسان، درباره محیط خود فرضیه‌های ساده‌ای را مطرح سازند و از راه مشاهده مستقیم، تهیه یادداشت، تجزیه و تحلیل و نیز سازماندهی اطلاعاتی که از دنیای خارج از کلاس کسب کرده بودند، این فرضیه‌ها را آزمایش کنند.
متأسفانه روش «اینجا و اکنون» بتدریج تحریف شد، بگونه‌ای که به رغم ماندن مباحث درخور مطالعه‌ای (چون خانه، مدرسه و محله) در سنت آموزش خردسالان، روش مطالعه (یعنی کار به سبک دانشمند آزمایشگاه) برجای نماند. معلّمان جمع آوری اطلاعات از محیط خارج، یادداشت برداری، سازماندهی و تجزیه و تحلیل آن را امری مشکل می‌دانستند. یادگیری این اطلاعات را مستلزم صرف وقت تلقی می‌کردند، و با مقایسه با مباحث دیگری که به وقت کمتری در کلاس نیاز داشت، اغلب توجّه لازم را در مورد آن اعمال نمی‌کردند. علاوه بر این، معلّمانی که فاقد دانش لازم برای شناخت روش تدریس علوم اجتماعی بودند بسیاری از این نوع فعّالیّتها، از جمله گردشهای علمی، را بیهوده و وقت گیر می‌دیدند. غالب اطلاعاتی را که کودکان خود قادر به جمع آوری آن بودند یا بطور کلامی و یا از کتاب کسب می‌کردند.
کتابهای درسی خردسالان، اغلب چنان از محتوای مطالعات اجتماعی تهی می‌شد که میان برنامه‌های مطالعات اجتماعی کلاس و علوم اجتماعی واقعی ارتباط اندک بچشم می‌خورد. روش «اینجا و اکنون» از واقعیت زندگی کودک جدا افتاد و بیش از هر مبحث دیگری در معرض بی اعتنایی قرار گرفت.
منبع مقاله :
اسپادک، برنارد؛ (1379)، آموزش در دوران کودکی، ترجمه محمّدحسین نظری نژاد، مشهد: شرکت به نشر، چاپ نهم